( 3303)بر بلیس و دیو زآن خندیدهای |
|
که تو خود را، نیک مردم دیدهای |
( 3304)چون کند جان باژگونه پو ستین |
|
چند واویلی برآرد ز اهل دین |
( 3305)بر دکان هر زرنما خندان شده است |
|
زآن که سنگ امتحان پنهان شده است |
( 3306)پرده ای ستار از ما وامگیر |
|
باش اندر امتحان ما را مجیر |
( 3307)قلب، پهلو میزند با زر به شب |
|
انتظار روز میدارد ذهب |
( 3308)با زبان حال زر گوید که باش |
|
ای مُزوّر تا بر آید روز فاش |
( 3309)صد هزاران سال ابلیس لعین |
|
بود زابدال، و امیر المومنین |
( 3310)پنجه زد با آدم از نازی که داشت |
|
گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت |
پوستین باژگونه کردن: از سیرت باز گشتن و باطن را ظاهر کردن. ولى در اینجا به معنى دگرگون کردن است، چون جان قالب تن را رها کند و به قالبى دیگر رود.
وا ویلا: واى بر من.
زرنما: یعنی زرنما، زراندود، مطلاّ
سنگ امتحان: سنگى که بدان زر را بیازمایند تا معلوم شود خالص است یا نه، مِحَک.
ستّار: پوشنده گناه. ازصفات پروردگار.
پرده ازما برمگیر: یعنی آبروی ما را حفظ کن.
مُجیر: پناه دهنده.
پهلو زدن: برابرى کردن:
زمانه با تو چه دعوى کند به بد مهرى سپهر با تو چه پهلو زند به غدارى
سعدى
ذهَب: زر، طلا. زر حقیقت خود را نشان خواهد داد.
مُزوَّر: (اسم مفعول) به دروغ آرایش شده، بدل، قلب که ظاهر آن آرایش شده.
فاش: آشکارا، آشکار.
صد هزاران سال ابلیس لعین : مطابق روایات ابلیس عابد وزاهد بوده وششثد هزار سال خدا راعبادت کرده است.
امیر المؤمنین: فرمانده گرویدگان، از این ترکیب مقصود مولانا معنى لغوى است، مهتر مؤمنان و از مؤمنان فرشتگان مقصود است.
ابدال: جمع بدیل: گزیده، ولى.
ناز: به خود بالیدن.
پنجه زدن: به ستیز برخاستن.
سرگین وقت چاشت: سرگینى که آفتاب بر آن تابد و گندش را آشکار کند.
( 3303) تو از آن جهت به ابلیس و دیو خندیده و آنان را حقیر شمردهاى که خود را آدم خوبى تصور کردهاى.( 3304) وقتى جان پوستین خود را واژگونه پوشیده آن چه در وجودها پنهان است آشکار شود آن وقت است که وا ویلاها از اهل دین بلند مىشود.( 3305) هر شبه زرى در دکان جلوهگرى مىکند براى اینکه محک امتحان پنهان شده است.( 3306) اى ستار العیوب پرده از روى ما بر ندار و در روز امتحان بداد ما برس. ( 3307) زر قلب در شب با زر خالص دعوى همسرى مىکند ولى زر منتظر است که روز برسد.( 3308) و مىگوید اى مزور باش که آفتاب بر آید و روز برسد.( 3309) صد هزاران سال ابلیس از ابدال و فرمانده مؤمنین بود)( 3310) و از روى ناز با آدم پنجه زد بالاخره رسوا گردید.() اى بو الهوس با مردان خدا پنجه مزن و جلوتر از سلطان اسب متاز.
دراین ابیات می گوید: انسانهای خودبین شیطان را عامل هر انحراف میدانند، اما اگر روح آنها آن گرایش شک و انکار خود را آشکار کند، اهل دین باید برای آنان زاری و فریاد کنند. انسان مغرور، برای این به شیطان، خنده تمسخرآمیز میزند، چون خود را بهترین مردم میداند. تا وقتی سنگ محک در مغازه نباشد، هر زر تقلبی در دکان میدرخشد. طلای تقلبی هنگام شب با طلای اصلی، ادعای همطرازی و برابری میکند، ولی طلای اصلی، همیشه منتظر آمدن روز است. یعنی در تاریکی شب دنیا، ماهیت انسانها پوشیده است و هر فرد متقلب، خود را در لباس اهل صلاح در میآورد. ازاینرو، صالحان حقیقی از صالح نمایان، شناخته نمیشوند. پس باید حجاب دنیا و تیرگی آن کنار رود تا صبح قیامت بدمد و اسرار نهان و افکار پنهان انسانهای متکبر و مغرور، آشکار شود. چنانکه ابلیس ملعون، صدها هزار سال، در زمرهْ ابدال و اولیاءالله و سالار مؤمنان بود. از روی تفاخر و غرور با آدم مقابله و مفاخره کرد، در نتیجه رسوا شد، مانند رسوا شدن سرگین به هنگام چاشت؛ زیرا بوی نامطبوع مدفوع در همگام روز با تابش خورشید و گرمی و حرارت رسواکنندهتر میشود. پروردگارا! ای کسی که عیبهای ما را میپوشانی و گناهان را میآمرزی! پرده و حجاب را از ما مگیر، روز امتحان، ما را حفظ فرما و پناهمان ده، ای پناه دهنده!
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |